غزلی باید گفت
غزلی مثل نگاه تو زلال
ومن این گونه نشستم به نیاز
داشتم شعر تو را می گفتم
شعر بودن با تو
ودرآن لحظه خوشبخت که نام تو نوشت
قلم تازه نفس از حرکت ماند و نرفت
قلمم را نامت افسون کرد همچو رویت که مرا
وچنین بود که شعر تو به پایان نرسید
غزلی باید گفت ...